بسم الله القاصم الجبارین ... یا علی ابن ابیطالب
هوالحکیم
سالها پیش ... همین امروز... فریاد "یا علی ابن ابیطالب " عده ای دریا دل ... - نه ! دریا را چه به توصیف وسعت عشق - ... شیرمردانی دلیر صف های در هم تنیده ی تاریکی را شکافتند و .. به کارونی ... اروندی ... یا به کرخه ای از نور... نه به گمانم به فراتی از نور رسیدند...
خرمشهر آزاد شد ... نه ! خونین شهر غلتیده در خون شش هزار پرستو ... شش هزار خورشید ... خونین شهر غلتیده در خون شش هزار خورشید آزاد شد... و اینک خونین شهر غلتیده در خون ... آزاد است اما آباد ... ؟!
روایت از خرمشهر امروز را به کسانی می سپارم که در هوایش نفس کشیده اند...شاید این تصاویر برای ما ذره ای از هوای خرمشهر را به یادگار آورده باشند... به حرمت خون شهیدانش برای چند لحظه فقط "تصور کنیم " تنفس در هوای خرمشهر را ...
خرمشهری ها خسته از وعده ها/ شهر هنوز درگیر تبعات جنگ است
+ نوشته شده در یکشنبه دوم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 0 توسط منادی
|
آمده ايم برايت قصه بگوييم رفيق ! قصه اي كه آغازش همه بودند و پايانش اما ... يكي بود و يكي نبود! قصه ما قصه درد است،قصه هابيل است و قابيلي كه اينبار كلاغي نبود تا به او بياموزد كه اگر كشتي برادرت را لااقل بر جسم در خاك و خون خفته اش آتش و گلوله روا مدار...قصه ما با خون عشق در دفتري از خاك اين سرزمين نوشته شده، گشوده ايم اين دفتر را ، و ورق مي زنيم با هم ، تا حماسه ها و فداكاريهاي دلاوران اين بوم و بر را بر پيشاني آسمان حك كنيم